چگونه دوبلور شدند؟(ناصر طهماسب)
تصویری آرمانگرایانه ازهنر متعالی
[ ]
چگونه دوبلور شدند؟(ناصر طهماسب)
نظرات
چگونه دوبلور شدند؟
 
منبع:www.mashreghnews.ir. mikaa.blogfa.com
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
این نوشتار در قالب گپی دوستانه شما را با دوتن ازدوبلوران ایرانی(یکی پیشکسوت و دیگری جوانتر)آشنا میسازد و ضمنا" اندکی با شرایط ورود به صنعت دوبلاژکشورمان وهمچنین فضای حاکم برآن آشنا می شویم.درادامه درباره ی ناصر طهماسب و زندگی وی چیزهائی اززبان خودش میخوانیم.
                                                                                          تدوین و دیزاین مطلب:مهرداد میخبر 
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
 
 
 
(ناصر طهماسب) كه به عنوان استاد تيپ‌سازي در دوبله‌ي ايران شناخته شده، متولد سال 1318 است و كار دوبله را به صورت حرفه‌يي از دهه‌ي 40 و مدير دوبلاژي را از اواخر دهه‌ي 40 آغاز كرده است.
 يكي از ماندگارترين و به يادماندني‌ترين نقش‌هايش، «فرمانده كسلر» در سريال «ارتش سري» است، اما خودش معتقد است: يكي از بهترين كارهايش كه در ذهنش ماندگار شده فيلم «كمال‌الملك» بود و مي‌گويد «كمال‌الملك» فيلمي بود كه دوبله آن را زنده كرد.
 طهماسب در راستاي بيشتر شناخته شدن دوبله در ايران، بر اين باور است كه اگر فيلم‌هاي خارجي در ايران اكران شوند، دوبله بيشتر در ميان مردم جا مي‌افتد در غير اين صورت دوبله مشتري زيادي نخواهد داشت.
 بر اين اساس پس از سال‌ها فعاليت اين هنرمند پيشكسوت را دعوت كردیم تا پاي صحبت‌هايش بنشينیم؛ ناصر طهماسب به همراه اميرعطرچي ـ يكي از دوبلورهاي جوان ـ درباره‌ي وضعيت دوبله در ايران و خصوصا دوبله در تلويزيون گفت‌وگويي با ايسنا داشتند كه در زير مي‌خوانيد:
 
 
 
 
 
 
 
آقای طهماسب درحال حاضر کیفیت دوبله را در ایران چطور ارزیابی میکنید؟
طهماسب:در كل دوبله‌ در ايران سريع‌تر انجام مي‌شود و با آمدن نسل جديد و پيشرفت تكنولوژي، افراد و دستگاه‌هاي نو وارد دوبله شدند ولي كليت دوبله اين است كه در حال حاضر فيلم‌هايي كه دوبله مي‌شوند بار دراماتیک ندارند؛ يا پليسي هستند و يا يكسري فيلم‌هاي كره‌اي كه خيلي هم جالب نيستند براي تلويزيون دوبله مي‌شوند كه به نظر من اصلا براي مخاطب جذابيت ندارند.
مثلا فيلم سينمايي «اينجا بدون من» بهرام توكلي را مشاهده كنيد كه چقدر جذاب بود به دليل اينكه درام است و خود به خود مخاطب را جذب مي‌كند.
طي اين سال‌هايي كه وارد حرفه دوبله شديد بيشتر گويندگي كرديد يا مدير دوبلاژي؟ 
طهماسب: من بيشتر سرپرستي كارها و مدير دوبلاژي آن‌ها را بر عهده داشتم تا گويندگي؛ گويندگي كمتر انجام دادم ولي گويندگي‌هايي هم كه داشتم خوب و دلنشين بود؛ البته با افرادي كه كار كردم اكثرشان ديگر حضور ندارند، يا فوت كرده‌اند و يا ديگر در دوبله كار نمي‌كنند. افرادي همچون رفعت هاشم‌پور، فهيمه راستكار، خانم كاظمي، خانم خردمند، آقاي نوذري، آقاي مقبلي، آقاي رسول‌زاده، علی کسمایی، سعید شرافت، حسن تهامی و نظير اينگونه افراد كه ديگر نمي‌توان كسي را جايگزين آنها كرد. اين تاسف‌ بار است كه اينگونه افراد ديگر در دوبله حضور ندارند.
 

اتاق دوبلاژ  مجموعه کارتونی(فوتبالیستها) 
 
كمي از شخصيت «فرمانده كسلر» در فيلم ارتش سري كه يكي از ماندگارترين كارهايتان شناخته شده است برايمان بگوييد؟
طهماسب: فرمانده كسلر مربوط به كارهاي بعد از انقلابم مي‌شود. اين فيلم ارتشی بود و خيلي هم جالب بود البته شايد برايتان جالب باشد که اصلا فكر نمي‌كردم اين قدر براي مردم جذاب باشد. اين فيلم دوبله‌ي خيلي خوبي داشت، البته فيلم‌هاي خوب ديگري هم مثل «خوشه‌هاي خشم»، «بيگانه» و ... داشتيم كه حضورشان در دنيا پرشور است.
از نظر مردم نقش فرمانده كسلر در فيلم «ارتش سري» ماندگارترين نقشتان بود ولي از نظر خودتان چه فيلم يا سريالي بهترين بود؟
طهماسب: به نظرم يكي از كارهايي كه در ذهنم ماندگار شد «كمال‌الملك» بود كه علاوه بر گويندگي مدير دوبلاژي آن هم بر عهده‌ي خودم بود، اين فيلم هم دوبله خوبي دارد و به عقيده من فيلمي بود كه دوبله آن را زنده كرد. «هزاردستان» هم از جمله فيلم‌هايي است كه دوبله‌ي خيلي موفق داشت، به همين خاطر دوبله فوق‌العاده‌اش، هميشه برايم ماندگار است.
فيلم«مادر» هم از جمله فيلم‌هايي است كه دوبله‌ي خوبي داشت و برايم خيلي خوب بود چرا كه بحث مادر در آن مطرح مي‌شد به همين خاطر هم از لحاظ داستاني و هم از لحاظ دوبله خيلي زيبا بود.
 

 
اولين فيلمي را كه در آن گويندگي كرديد را به ياد داريد؟ 
طهماسب: اولين فيلمي كه مي‌خواستم گويندگي كنم فيلم سينمايي «هملت» بود و رولي كه من بايد جاي او صحبت مي‌كردم مربوط به يك گوركن بود، يكي از افرادي كه از همان ابتداي گويندگي خيلي با او كار كردم و خيلي از او راضي هستم آقاي احمد رسول‌زاده است؛ چرا كه هميشه از همان ابتدا به حرف‌هايم گوش مي‌كرد و خيلي كمكم مي‌كرد.
به نظر شما مترجم چقدر مي‌تواند در كيفيت دوبله يك فيلم يا سريال تاثيرگذار باشد؟
طهماسب: مترجم در دوبله يك فيلم يا سريال تاثير زيادي مي‌گذارد، اگر تازه‌كار باشد و ترجمه بدي از متن ارائه دهد صد در صد تاثير بدي خواهد گذاشت. من هميشه معتقدم ما در دوبله يك زبان داريم كه با آن صحبت مي‌كنيم و يك زبان نوشتار هم داريم كه با آن مي‌نويسيم. در دوبله يك صداي زبان وجود دارد كه فقط ما دوبلورها آن را بلديم يعني به كمك آن مي‌توانيم به جمله طعمي دهيم تا آن را مثل گل باز كند؛ البته زماني هم كه يك فيلم دكوپاژ مي‌شود جمله‌ها جذاب‌تر مي‌شوند؛ به عنوان مثال زماني كه شخصیت فیلم به جایی می‌رسد که می‌گوید «کشتم» دوربین سريع به سمت صورت فرد مي‌رود و يك كلوزآپ رخ مي‌دهد.
گويندگان خوب اين جمله‌ها را به مفهوم اصلي تبديل مي‌كنند كه به اين مساله صداي زبان مي‌گوييم و متعلق به خود گوينده است و هيچ ربطي هم به معلومات و ... ندارد. اصل كار دوبله اين است كه نزديكي و دوري ارتباط ‌ها را نشان دهد و لغت‌ها بايد تبديل به جمله‌هاي جذاب شوند؛ يعني به محض اينكه به گوش ما مي‌رسد مقصود را متوجه شويم.
 


شما به عنوان پيشكسوتي كه سال‌هاست در عرصه‌ي دوبله فعاليت داريد چه انتظاري از دوبله ايران داريد و فكر مي‌كنيد چرا ضعيف شده است؟
طهماسب: به دليل اينكه ما سينمای خوب نداريم، با اين اوضاع و احوال دوبله ما هيچ پيشرفتي نمي‌كند به همين خاطر دوبله ديگر مشتري ندارد. اگر فيلم‌هاي خارجي در ايران اكران شوند دوبله در ميان مردم بيشتر جا باز می‌کند، بيشتر به زبان فیلم گوش مي‌دهند و كم كم آن را مي‌فهمند.
به عنوان مثال همين فيلم «جدايي نادر از سيمين» اصغر فرهادي اگر از تلويزيون پخش مي‌شد شايد اصلا به درد نمي‌خورد چون تصویر کوچک است، اين فيلم به دليل اينكه روي پرده بود و صداي اعلاء داشت توانست موفق شود. كليت ماجرا اين است كه زماني كه سينما نيست دوبله هم مشتري ندارد.
کمي از كيفيت فيلم هايي كه براي دوبله خريداري مي‌شوند برايمان بگوييد چطور هستند؟
طهماسب: فيلم‌هايي كه در حال حاضر خريداري مي‌شوند ديگر مثل گذشته نيستند و كيفيت آنچناني ندارند،‌ فكر مي‌كنم ديگر كسي دوبله را نمي‌خواهد و اصلا دنبال اين نيست كه پيشرفتي داشته باشد؛ متاسفانه مترجماني را كه آشنا به دنیای فیلم نیستند را وارد مي‌كنند و هر فيلمي را كه خودشان دلشان مي‌خواهد دوبله مي‌كنند.
 
فكر مي‌كنيد مميزي‌‌هايي كه در فيلم‌ها و سريال‌ها مي‌شود چقدر در دوبله و كيفيت آن تاثيرگذار باشد؟
طهماسب: زماني كه در يك فيلم از كلمه «عزيزم» استفاده مي شود به راحتي آن را خط مي‌زنند، عزیزم چه اشكالي دارد؟! كلمه عزيزم كلمه محترمانه‌اي است كه هر فردي مي‌تواند از آن استفاده كند. به نظر من اگر عشق و علاقه را از ميان برداشت كل ساختمان عالم بر هم مي‌ريزد.
زماني كه سانسورها بيش از حد باشد و رابطه‌ها كور شود، همه چيز فیلم نابود مي‌شود؛ به عنوان مثال فيلم «آخرين امپراطور» مدت پخش آن 135 دقيقه بود ولي تلويزيون آن را 75 دقيقه نشان داد. زماني كه ناشيانه فيلم‌ها را سانسور مي‌كنند موجب پايين آمدن كيفيت آن‌ها مي‌شوند، يكسري فيلم‌هاي بي‌مزه و لوس را خريداري و دوبله مي‌كنند و ديگر اصلا برايشان مهم نيست كه چطور از آب در مي‌آيد؛ به عنوان مثال الان شبكه كودك چه فيلم‌هاي خوبي دارد؟!
بهترين اين شبكه، سریال «بروسلي» است و ديگر فيلم‌هاي آن منسوخ و از رده‌ي سينما بيرون هستند. اگر بخواهيم منطقي فكر كنيم هيچكس مطابق فرهنگ كشورهاي ديگر فيلم نمي‌سازد، اگر فيلم‌هاي آلماني، فرانسوي، آمريكايي كه خوب هستند و اسكار مي‌گيرند براي دوبله خريداري شوند، بهتر است؛ ولي متاسفانه بيشتر يكسري فيلم‌هاي كره‌اي خريداري مي‌شود كه كيفيت ندارند.
 
فكر نمي‌كنيد فيلم و سريال‌هاي خارجي دوبله شده‌اي كه از تلويزيون پخش مي‌شوند تكراري شده‌اند و ديگر جذابيت آنچناني ندارند؟
طهماسب: بله؛ حتي همين سريال‌هاي تلويزيوني خودمان هم كه به روي آنتن مي روند تكراري شده‌اند و موضوع جديدي براي مخاطب ندارند. به نظر من اگر فيلم‌ها و سريال‌هاي خوب خريداري شوند، طبيعتا دوبله هم وضعيت بهتري پيدا مي‌كند و بيشتر ديده مي‌شوند.
 
با وجود تمام مشكلات آينده دوبله ايران را چطور تصور مي‌كنيد؟ 
طهماسب: اگر تلويزيون دوبله را از ميان بردارد و همه‌ي فيلم و سريال‌ها را با زيرنويس پخش كند زبان مخاطبان هم قوي مي‌شود و مجبورند نگاه كنند تا ياد بگيرند.
ضعف اصلي دوبله ايران را در چه مي‌بينيد؟ 
طهماسب: باز هم تكرار مي‌كنم اگر سينما باز باشد دوبله هم ديده مي‌شود و مردم آن را مي‌بينند و برايشان جالب مي‌شود. من فكر مي‌كنم اصل موضوع اين است كه دوبله را نمي‌خواهند. ما اکران سينما نداريم، چه اشكالي دارد همين فيلم‌هاي سه بعدي كودكان و ... به جاي جشنواره ها در سينما گذاشته شوند. راستش را بخواهيد من از سينما خيلي دور شدم و خيلي وقت است كه به سينما نرفتم البته شنيدم كه مي‌خواهند يكسري فيلم ها را كه به جشنواره مي‌روند در سينماها هم اكران كنند ولي نمي‌دانم چه زماني اين اتفاق بيفتد.
 
كمي از ابتداي ورودتان به حوزه دوبله برايمان تعريف كنيد؟
طهماسب: دوبله در آن زماني كه من وارد شدم اين طور نبود، اكثر گويندگان در آن زمان مي‌توانستند آواز بخوانند. در حال حاضر دوبله آشفته بازار شده است و سر و ساماني ندارد، البته دراين ميان جامعه هم بي‌تاثير نيست.
ورود نيروهاي جديد به دوبله را چطور مي‌بينيد؟
طهماسب: در حال حاضر ورود گويندگان آن قدر آسان شده كه با يك پارتی مي‌توانند وارد شوند. پيش از اين، ورود نيروهاي جديد به دوبله خيلي مشكل بود ولي الان هر فردي راحت مي‌تواند به دوبله بيايد. در آن زمان يك امتحاني از گويندگان گرفته مي‌شد ولي سن آن‌ها اجازه نمي‌داد همه آن‌ها وارد شوند ولي حالا خيلي‌ها وارد مي‌شوند اما نمي‌توانند بمانند و بعد از مدت كوتاهي متوجه مي‌شوند كه به درد اين حرفه نمي‌خورند.
 

به نظر شما در كار دوبله داشتن تحصيلات، بيشتر مي‌تواند كمك كند يا استعدادهايي كه هر فرد دارد؟
طهماسب: تحصيلات مسلما خوب است و راه افراد را مشخص مي‌كند و حتما هم بايد باشد. كلاس‌هاي زيادي براي دوبله وجود دارد ولي خيلي آكادميك نيست به همين خاطر خيلي به آن‌ها پرداخته نمي‌شود؛ اكثر بچه‌هاي سينما از طريق صداي فيلم به كارگرداني رسيده‌اند؛ به عنوان مثال در فيلم «سوته‌دلان» ما 15 روز كار كرديم تا دوبله آن به پايان برسد، آن قدر تمرين كرديم تا قوام بيايد و در نهايت يك كار آبرومندانه ارائه شود. 
در كل ما در آن دوره براي دوبله فيلم‌ها، كلي تمرين مي‌كرديم تا يك كار گرم و زنده درآوريم كه حتي اگر تلويزيون آن را 30 سال بعد هم پخش كرد تازگي داشته باشد نه اينكه صداي مرده روي شخصيت‌ها باشد ولي الان اين طور است و كسي نيست كه حوصله علي حاتمي را داشته باشد و از جان و دل مايه بگذارد، بلكه در حال حاضر شرايط به گونه‌اي شده است كه فقط مي‌خواهند با شتاب و عجله كارها را به انجام برسانند بدون اينكه به كيفيت توجه كنند؛‌ مثلا فيلم‌هايي همچون « هزاردستان» يا «سوته‌دلان» از جمله فيلم‌هايي بود كه واقعا روي آنها كار شد و مي‌توان گفت از بهترين فيلم‌هايي است كه در ويترين قرار دارند ولي در حال حاضر طي يك مدت خيلي كوتاه فيلم مي سازند، البته اين حرف‌هاي من اصلا انتقاد نيست بلكه مي‌خواهم بگويم متاسفانه ديالوگ در فيلم‌سازي ما از بين رفته است. فيلم هاي اصغر فرهادي كه جذابيت زيادي دارند دليلش اين است كه بازيگرانش از جانشان حرف مي‌زنند.
به عقيده من اگر اصغر فرهادي يك فيلم را دوبله كند طبيعتا اعلاء مي‌شود چرا كه او كارگرداني ريزبين است و سرشار از احساس انسانی.
عطر چي: من فكر مي‌كنم بچه‌هاي هنر در ايران در هيچ زمينه هنري به اندازه حالا آن قدر بي‌تلاش نبوده‌اند. به عقيده من اگر افراد موفق مي‌شوند يك اتفاق است، در سينما هم موفقيت افرادي چون اصغر فرهادي جزو همين اتفاقات است.
 

در دوبله هم افرادي مثل آقاي طهماسب به سينما كمك كردند، همه افراد موفق در هر حوزه يك اتفاق هستند، اتفاقي كه مابقي افراد نقش آنچناني نداشتند.
عطرچي خطاب به طهماسب: شما خودتان اين اتفاق را رخ داديد و از جمله افرادي بوديد كه با دوبله به سينما كمك كرديد تا موفق شود اگر من هم بخواهم تبديل به يك اتفاق شوم بايد روي خودم كار كنم و تلاشم را بيشتر كنم كه البته اگر من يك اتفاق شوم يك اتفاق جديد مي‌شوم.
ـ آقاي طهماسب شما به عنوان پيشكسوت عرصه دوبله و كسي كه به عنوان استاد تيپ‌سازي دوبله ايران شناخته شده‌ايد، فكر مي‌كنيد تخيل در دوبله چقدر مي‌تواند تاثيرگذار باشد؟
طهماسب: تخيل در هر كاري خيلي مهم است، متاسفانه نسل امروز ما دامنه تخيل ندارند. من به ياد دارم چندين سال پيش كه مي‌خواستم فيلم «گربه آوازه‌خوان» را دوبله كنم يك بچه‌اي را آورده بوديم تا در اين فيلم به عنوان صدايي نو صحبت كند، آن دختر بچه در آن زمان تخيل داشت و مي‌دانست كه چگونه بايد حرف بزند و از قدرت تخيلش كمك بگيرد.
 

در دوبله بايد چه كرد كه نسل جديد بتواند دوبله را بالا ببرد و موجب پيشرفت آن شود؟
طهماسب: ما نمي‌توانيم نسل جوان را تربيت كنيم بلكه افراد بايد خودشان استعداد لازم را داشته باشند. متاسفانه در حال حاضر اكثر گويندگاني كه وارد دوبله مي‌شوند در همان حدي كه هستند باقي مي‌مانند و هيچ خلاقيتي از خود نشان نمي‌دهند در نتيجه هيچ پيشرفتي هم نمي‌كنند. به عقيده من تربيت گوينده اصلا مهم نيست اين مهم است كه چگونه تبديل به يك ماده اساسي شود، يكسري مسائلي در دوبله وجود دارد كه ياددادني نيست بلكه در وجود افراد ذاتي است.
يكسري گويندگان خوبي هستند كه هم سريع مي‌بينند و هم سريع مي‌توانند صحبت كنند و كاملا با هم هماهنگ هستند ولي برخي گويندگان هم هستند كه خيلي خوب هستند ولي دير مي‌بينند و يا به عكس دير مي‌شنوند، در كل كمتر افرادي هستند كه از همه لحاظ هماهنگ باشند و به صورت دقيق زماني كه مي‌شنوند ببينند و سريع صحبت كنند البته به نظرمن يكي از دلايلي كه گويندگان حرفه‌يي نيستند اين است كه به زبان‌هاي مختلف دنيا تسلط ندارند و اصلا زبان نمي‌دانند.
 

به نظر شما وجود موسيقي چقدر مي‌تواند در دوبله موثر باشد و اصلا ربطي به جذابيت آن دارد؟
طهماسب: بخشي از كار دوبله، موسيقي است كه در حال حاضر فوت شده است. زبان يك موسيقي دارد كه حتما بايد باشد و يك فرهنگ محسوب مي‌شود، به عنوان مثال عزت الله انتظامي و امثال او صدايشان يك وزني دارد و يك موسيقي خاصي در گفتارشان است كه با همين موسيقي صحبت مي‌كنند ولي در حال حاضر ديگر اين طور نيست و تمام صداها بدون هويت شده و شناخته شده نيستند. به اعتقاد من اگر صدا فراگير شود و تبديل به يك عنصر هنري شود براي همه شناخته شده مي‌شود و همه را جذب خود مي‌كند. در حال حاضر بازيگران ما هم خيلي سرد و بي‌روح بازي مي‌كنند و اين بي‌روحي فقط در دوبله نيست كه به نظر من تمام اينها به خاطر نبود موسيقي است.
 

فكر نمي‌كنيد بخشي از مشكلاتي كه در حوزه دوبله وجود دارد به بها دادن اين هنر برمي‌گردد يعني اگر به دوبله بيشتر بها داده شود وضعيتش قطعا بهتر مي‌شود؟
طهماسب: درست است كه بخشي از اين مشكلات به بها دادن برمي‌گردد ولي در كار نبايد فردي، فردي را تحويل بگيرد ولي متاسفانه اين عادت بد ماست. به عنوان مثال شاگردي كه در مدرسه هميشه نمره 20 مي‌گيرد مي‌داند كه هميشه اين نمره را كسب مي‌كند و به بقيه شاگردان توجهي نمي‌كند كه چه نمره‌اي مي‌گيرند، در كار هم به همين شكل است و به جاي اينكه ديگران را نگاه كنيم بايد آن‌ها شما را نگاه كنند و غبطه بخورند، اگر اين روحيه وجود نداشته باشد در هر كاري كه برويم نمي‌توانيم موفق باشيم و اين فقط مختص دوبله نيست بلكه در همه كارها نيز بايد تلاش كرد، درست است كه در كار ما بايد به دستمزدها رسيدگي شود و بهاي بيشتري داده شود ولي اصل موضوع اين نيست.
نظرتان درباره مديريت حال حاضر واحد دوبلاژ سيما چيست؟ 
طهماسب: به نظر من در كل هر فردي كه به عنوان مديريت دوبله مي‌آيد بايد صدا را بشناسد و بافت و ديالوگ را بداند و زبان را بشناسد. آقاي ميلاني با توجه به سوابقي كه دارند فكر مي‌كنم بتوانند در كارشان موفق باشند، اميدوارم كه همين طور باشد.
عطرچي: اگر مديريت قريحه هنري داشته باشد و نظارت كامل بر كارها داشته باشد مي‌شود روي او حساب كرد.
طهماسب: زماني كه يك مدير فيلم را بشناسد مسلم است كه مابقي مسائل را هم به خوبي ميِ‌شناسد. در حال حاضر معبد مردم و پناهگاه عالم فيلم و سينماست؛ پس بنابراين اگر مدير فيلم را بشناسد قطعا كارهاي خوبي هم صورت مي‌گيرد ولي زماني كه ترجمه‌هاي غلط وارد شود كيفيت كارها پايين مي‌آيد برخي‌ها براي دوبله فيلم ها از خودشان يكسري تغييراتي انجام مي‌دهند كه اصلا درست نيست.
عطرچي: نظر من هم همين است و معتقدم استاد طهماسب حرف‌هايش كامل است و درست مي‌گويد. من فكر مي‌كنم فردي كه در مهره‌بازي قرار مي‌گيرد بايد براي مهره‌هاي ديگر مهم باشد تا مردم او را ببينند، به نظر مي‌رسد دوبله آنقدرها براي تلويزيون مهم نيست و آن قدري كه انرژي براي تهيه و پخش خبر گذاشته مي‌شود به دوبله اهميت چنداني داده نمي‌شود.
آقاي طهماسب دليل همكاري كم شما با تلويزيون چيست؟ خودتان دلتان نمي‌خواهد همكاري كنيد؟
طهماسب: زماني كه من يك كاري را به انجام مي رسانم مي‌دانم كه خوب است يا بد؛ ولي ديگران فكر مي‌كنند هر كاري كه انجام مي‌دهند صد در صد خوب است، من معتقدم در هر كاري بايد به قلب مخاطبان رسوخ كرد و بايد راست بگوييم نه دروغ ولي متاسفانه خيلي‌ها به اين مساله توجهي نمي‌كنند چرا كه فكر مي‌كنند افرادي كه پاي تلويزيون مي نشينند چيزي نمي‌فهمند به همين خاطر بي‌توجه هستيم.
در كل من با تلويزيون هم كار مي‌كنم، ولي بيرون هم فعاليت دارم ولي در كل خيلي زياد فعاليت ندارم وبيشتر در منزل فيلم تماشا مي‌كنم، كتاب مي‌خوانم.
من معتقدم يكي از مسائلي كه در كار هنري خيلي مهم است تعداد افراد هم وزن است يعني نمي‌شود يك مربي خيلي خوب بگذاريم ولي بقيه خوب نباشند، كار هنري يك كار عاشقانه است كه بايد در كنار كساني كه حالت را خوب مي‌كنند باشيم كه قطعا مي‌تواند در كيفيت آثار موثر باشد.
با توجه به سابقه چندين ساله اي كه در عرصه گويندگي و مدير دوبلاژي داريد، خودتان كدام كار را بيشتر دوست داريد؛ گويندگي يا مدير دوبلاژي؟
 طهماسب: راستش را بخواهيد زماني كه رل مي‌گويم حالم خوب مي‌شود و زماني كه در نقشي گويندگي مي‌كنم به خاطر اينكه خودم نيستم و وجود ندارم حالم خوب مي‌شود و احساس خوبي دارم. در كل بر اين باورم كه رل گفتن اين خاصيت را دارد كه افراد را دگرگون مي‌كند، چرا كه در آن لحظه گرفتار آن نقش مورد نظر هستي و خودت را فراموش می کنی.

با توجه به قابليت هاي خوبي كه در بازيگري داريد چرا به كار بازيگري ادامه نمي‌دهيد و حضورتان كمرنگ است؟
طهماسب: اولين كارم فيلم سينمايي «راه دوم» بود. از آن به بعد ديگر بازيگري را ادامه ندادم تا اينكه آقاي جيراني در سريال «مرگ تدريجي يك رويا» به من پيشنهاد داد تا نقش داريوش آريان را ايفا كنم و من پذيرفتم و از آن به بعد هم ديگر نقشي ايفا نكردم؛ البته در سريال «كلانتر» هم بازي كردم. در كل در بازيگري اين برايم جالب بود كه بتوانم ديالوگ‌ها را حفظ كنم، چرا كه در دوبله از روي صفحه مي‌خوانيم. در فيلم سينمايي «من مادرم» آقاي جيراني هم بازي كردم كه هنوز اكران نشده است. خودم احساس مي‌كنم در كار بازيگری چندان خبره نیستم به همين خاطر خيلي دوست ندارم بازي كنم ولي آن زمان كه سريال «مرگ تدريجي يك رويا» به روي آنتن رفت برايم جالب بود كه هم مرا بيشتر شناختند با وجود اينكه نيم ساعت بيشتر حضور نداشتم.
فكر مي‌كنيد بهترين راهي كه موجب پيشرفت دوبله ايران مي‌شود چيست؟ 
طهماسب:به زودي قرار است چند فيلم سينمايي خارجي در سينما اكران شود ولي اطلاعي ندارم كه دوبله شود و يا به صورت زيرنويس به روي پرده برود ولي به نظرم اگر دوبله شود بهتر است و دوبله كمي رونق پيدا مي‌كند و راه پيشرفتي برايش باز مي‌شود، افراد نو وارد مي شوند و خود زبان هم مي‌تواند يك شكل خوبي پيدا كند ولي در حال حاضر وضعيت دوبله آشفته است.
 

به عنوان پيشكسوت دوبله چه پيامي به جواناني كه در اين عرصه فعاليت دارند، داريد؟
طهماسب: جوانان بايد هر كاري را كه دوست دارند دنبال كنند؛ من معتقدم در هر كاري بايد سخت كوشي كرد؛ به عنوان مثال اصغر فرهادي كلي سناريو گفت تا كم كم توانست پخته شود و در حال حاضر در قله سينما است، جوانان عرصه دوبله هم در ابتدا بايد برسند و سپس به بالا بيايند چرا كه تمام افرادي كه اكنون موفق هستند به قدري تحقير شده‌اند تا به اين جا رسيده‌اند، اگر حس تحقير را نشناسند چطور مي‌توانند به بالا بيايند؟
در پي صحبت‌هاي ناصر طهماسب امير عطرچي به عنوان نماينده نسل جوان‌تر، آينده دوبله در ايران را چنين تصور كرد: من فكر مي‌كنم آينده هر پديده‌اي بستگي به اتفاقات اجتماعي حال حاضر دارد، اگر اتفاقات خوبي بيفتد كه براي مردم مهم باشد صد در صد نتيجه كار هم مي‌تواند خوب باشد. با وجود همه مشكلات و كمي‌ها و كاستي‌هايي كه در دوبله داريم هميشه درشت‌ها مي‌مانند و ريزها مي ريزند اگر به همين شكل باشد و افراد باتجربه در دوبله ماندني شوند دوبله ايران آينده خوبي خواهد داشت.
 

 
آقاي عطرچي شما از چه سالي وارد دوبله شديد؟ 
عطرچي: سال 79 يا 80 بود كه وارد اين عرصه شدم و در آن زمان من یکی از جمله كارآموزان آقاي طهماسب بودم ولي هميشه مشكل من اين بود كه هيچ وقت الگو نداشتم و اين موضوع خيلي سخت است. به نظر من آقاي طهماسب به عنوان يك هنرمند و دوبلور مانند يك در و پديده درخشان مي‌درخشند ولي اين الگوي من نيست چرا كه من معتقدم تقليد كردن از جنس صداي ايشان و سایرین اصلا درست نيست.
 آقاي طهماسب نظر شما درباره برگزاري جشنواره‌اي براي دوبله چيست؟ فكر مي‌كنيد در كيفيت آثار كمك كند؟
 طهماسب: برگزاري چنين جشنواره‌اي وظيفه ارشاد است،‌اين جشنواره دو سال برگزار شد ولي هميشگي نبود، من فكر مي‌كنم اگر به صورت مستمر هر سال برگزار شود خوب است ولي تاثير آنچناني به كيفيت آثار ندارد؛ چرا كه روزانه حداقل 30 الي 40 فيلم دوبله مي‌شود كه كيفيت خوبي هم از لحاظ صدا، ترجمه و ديگر مسائل ندارد البته فيلم‌هاي خوبي دوبله مي‌شود ولي كسي اين ذوق را ندارد كه به خاطر جايزه و تقدير شدن كار كند. مشكل ما اين است كه سر جايمان نيستيم و هميشه مي خواهيم يك پله بالاتر باشيم و سريع‌تر كارها را انجام دهيم و احساس مي‌كنيم جا مانده‌ايم،‌خود اين مساله مشكل ايجاد مي‌كند.
 

عطرچي: سال گذشته قرار بود چنين جشنواره‌اي براي دوبله برگزار شود و حتي تمام اسامي كه قرار بود از آن‌ها تقدير شود هم مشخص شده بودند ولي اين اتفاق بيفتاد، من احساس مي‌كنم دوست نداشتند چنين جشنواره‌اي براي دوبله برگزار شود؛ به عنوان مثال شاگرد اولي كه هميشه نمره 20 مي‌گيرد ديگر نمي‌خواهد كه به او جايزه بدهند چرا كه اگر جايزه هم نگيرد باز هم خوب درس مي‌خواند در دوبله هم همين طور است، افرادي كه كارشان خوب باشد هميشه خوب هستند و نيازي به تقدير و جايزه ندارند.
 
و...زندگی ناصر طهماسب اززبان خودش
 
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

این گفت‌وگو در صبح یکی از آخرین روزهای تابستان در دفتر هفته‌نامه‌ی سینما صورت گرفت. بر عکس اغلب گفت‌وگوها، این مصاحبه قبل و بعد نداشت. چند لحظه پس از ورود او دگمه‌ی ضبط زده شد و او بلافاصله پس از پایان گفت‌وگو، رفت. این هفته به دنیای صدا می‌رویم با... ناصر طهماسب.

 -هر وقت قرار است برای گفت‌وگو به سراغ یک شخص بسیار خوش لباس و شیک‌پوش بروم، سعی می‌کنم بهترین لباسم  را بپوشم و به بهترین شکل ممکن در مقابل او ظاهر شوم تا چیزی از او کم نداشته باشم، اما واقعاً نمی‌دانم وقتی قرار است با آدمی مثل شما که صدایی استثنایی دارد گفت‌وگو کنم، باید چه کار کنم ... صدای من پیش صدای شما کم می‌آورد.

  این لطف شماست. به هر حال هرکسی یک ویژگی ذاتی دارد و یک تخصص حرفه‌ای. من این شانس را داشته‌ام که این ویژگی و تخصص در صدایم باشد. لطف خدا و البته تکنیک ... همین.

 -مردم شما را از روی صدای‌تان می‌شناسند؟

 بله ... بعضی آدم‌ها به سرعت می‌شناسند. بیشتر کسانی که در سن و سالی هستند که مثلاً کارهای هارولدلوید را در بچگی دیده‌اند و این صدا در گوشش‌شان مانده. یک‌بار یک راننده‌ی تاکسی در یک شهر پرت مرا از روی صدایم شناخت و دقیقاً تصور کرده بود که هارولدلوید را سوار تاکسی‌اش کرده! از این دست برخوردهای غیر منتظره زیاد دیده‌ام. ولی کلاً برخورد با دوبلورهایی که از روی صدا شناخته می‌شوند، به نظرم خیلی محترمانه‌تر از برخورد با بازیگران است. انگار مردم این صداها را باوردارند. یقیین دارند چیزی که می‌گویند درست است.

- آیا شما از آن آدم‌هایی هستید که صداها را به دو دسته‌ی «قابل اعتماد» و «غیر قابل اعتماد» تقسیم می‌کنند؟

 این به خود شخص مربوط است. شما یک وقت توی خیابان از کسی آدرس می‌پرسید و آدرسی که آن آدم به شما می‌دهد را باور می‌کنید. اما ممکن است همان آدرس را یک نفر دیگر به شما بدهد و شما حرفش را باور نمی‌کنید و سعی می‌کنید به سراغ نفر دیگری بروید.

 -این به تونالیته‌ی صدا مربوط می‌شود یا به باور و حس درونی خود شخص؟

 تونالیته‌ی صدا فقط یک لحظه است، مثل یک عکس می‌ماند. اما این تداوم تونالیته و صداست که نشان می‌دهد این صدا باورپذیر هست یا نیست. خیلی وقت‌ها شما اخبار می‌شنوید و یا به تبلیغات تلویزیون گوش می‌دهید، می‌بینید صداها خوب است اما مطمئن هستید این چیزهایی که گفته می‌شود از بدن گوینده‌اش عبور نکرده است و شخص به آن باور ندارد. یک راه که می‌تواند آن را باورپذیر کند، این است که گوینده یا صداپیشه آن حرف‌ها را به زبان خودش و ادبیات متناسب با روحیه‌اش ترجمه و تقطیع کند. یک نمونه درخشان آن کاری بود که مرحوم منوچهر نوذری روی نقش جک لمون کرد. جملات را چنان خرد می‌کرد که آدم احساس می‌کرد این خود جک لمون است که این حرف‌ها را زده. یا مثلاً مرحوم خانم ژاله کاظمی.

- شما از «طهماسب» های کجا هستید؟

 پدرم کرد بود اما من در تهران متولد شدم و زندگی ده‌ها ساله‌ی خانواده در تهران رابطه‌ی ما را با آن ریشه‌ها قطع کرده و من درست نمی‌دانم که ریشه‌ی این «طهماسب» بودن در کجاست. تا حالا به این مسئله فکر نکرده بودم.

- شما را با «ت» باید نوشت یا با «ط»؟

 هر دو جور را می‌نویسند. آن‌هایی که می‌خواهند فارسی را درست رعایت کنند با «ت» می‌نوسند اما به نظرم با «ط» قشنگ‌تر است. یعنی به لحاظ گرافیکی «ط» زیباتر است. یک حفره دارد و یک دسته دارد که به آن شکل گرافیکی می‌دهد.

- و «ناصر» از کجا آمده؟

 خب ناصر که یک اسم عربی است.

 البته ... ولی چرا اسم شما «ناصر» شده؟ ربطی به اسم خواهر و برادرها دارد؟د      نه ... ما خیلی بودیم و اسم‌هایمان حساب و کتاب نداشت. حالا مردم یک بچه می‌آورند و می‌خواهند بهترین اسم را روی او بگذارند و همه‌ی آرزوهای‌شان را در همان اسم خلاصه می‌کنند یا مثلاً سعی می‌کنند که اسم و فامیل با هم هم‌خوان باشد. دوستی دارم که نام فامیلی‌اش «مستان» است و اسم دخترش را گذاشته «ساقی». ترکیب زیبایی به دست آمده.

- چند تا خواهر و برادر بودید؟

 هشت تا.

 -پس یک خانه‌ی شلوغ ...

 بله یک خانه‌ی قدیمی شلوغ در خیابان عباسی. یک طبقه پائین و یک طبقه بالا، یک حوض کوچک و ...

- زندگی هشت تا بچه توی آن خانه سخت نبود؟

چرا ... خیلی سخت بود. آن‌چه که در خانواده‌های پر بچه ظالمانه است، این است که مهر و عاطفه به اندازه‌ی کافی به این بچه‌ها نمی‌رسد. همه نارس بزرگ می‌شوند، طلب‌کار می‌شوند، بداخلاق می‌شوند. اصلاً آرایش کلام در این نوع بچه‌ها تفاوت می‌کند. چیزی از خانواده نمی‌گیرند. آن آخری‌ها که له هستند،‌ لهِ له ... حوصله‌ی پدر و مادرها کم می‌شود.

 -و تازه اگر خانواده متمول نباشد که دیگر حسابی دردسر است.

 بین ماها دنبال خانواده‌های متمول نگرد. متمول به سمت کار نمایش نمی‌آید. کسی که متمول است دنبال هنر نمی‌رود چون آدم دنبال هنر می‌رود که احترام داشته باشد و تو وقتی متمول هستی کمبودی از نظر احترام ندارد.

 -اما من باور نمی‌کنم شما فقط به این دلیل سراغ هنر رفته باشید که دنبال احترام بوده‌اید.

 نه ... واقعاً درباره‌ی خودم این طور نبود گرچه مسئله مهمی به نظر می‌رسید. شاید بهتر است بگویم کسانی که دنبال هنر می‌روند دچار نوعی جنوند یا مثلاً آدم‌های ناقصی هستند که می‌خواهند از این طریق خودشان را به کمال برسانند. می‌خواهند خودشان را دوباره خلق کنند. حتی در این راه ممکن است شرافت انسانی‌ات را از دست بدهی. این دیگر مربوط به جوهره‌ی آدم‌ها می‌شود و این‌که از چه بستری عبور کرده‌اند و در چه خانواده‌ای رشد پیدا کرده‌اند. یا حتی یک برخورد ساده. یک برخورد مهربانانه یا تند از طرف معلم. یک عموی خوب یا یک دایی دلسوز توی خانواده و ...

 -در خانواده‌ی شما چنین کسانی بودند؟ یک عموی خوب یا یک دایی دلسوز.

 نه، ما که اصلاً عمو نداشتیم.

 -شما جزو اولی‌ها بودید یا بچه‌های آخر که له می‌شوند؟

 من بچه‌ی دوم بودم. حالا تو چرا این قدر می‌روی آن پایین مایین‌ها؟ هیچ چیز معلوم نیست. اصلاً معلوم نیست که آدم‌ها چطور یک چیز دیگری می‌شوند. چطور می‌شود که جادوی نوشتن می‌آید توی دست‌های فاکنر یا مثلاً یک روزنامه‌نگار معمولی به جادوی نوشتن مارکز دست پیدا می‌کند.

 -اتفاقاً به نظرم کشف این جادو در همان پایین مایین‌ها صورت می‌گیرد.

 شاید ... شاید از یک صدای سقوط شروع شده باشد. آدم سقوط می‌کند و بعد یک لحظه تصمیم می‌گیرد بلند شود و بایستد و در این ایستادن می‌شود مارکز. ولی باز هم قطعی نیست چون شبیه آدم آرتیست زیاد است. هست و کار هم می‌کند اما تو آن جان مایه را در آن‌ها نمی‌بینی. کما این‌که فامیل‌های هنرمندان خیلی در کارهای هنری حضور دارند اما معمولاً چیزی نمی‌شوند. تیتراژ فیلم‌ها و سریال‌ها را نگاه کن! ده نفر را می‌توانی پیدا کنی که فامیل‌شان شبیه فامیل کارگردان یا تهیه‌کننده است. این مسیر تاریک و معصومی است. کسی نمی‌تواند به درستی کشف کند که چه جانوری به جانش افتاد که نگاهش را از دیگران متمایز کرد. مهارت‌های زیاد، خواندن‌های وحشتناک، هزاران کتاب بیهوده خواندن، رفتن به سراغ هر مقوله‌ای که کمی بوی آزادی می‌دهد و ...

- صدا در خانواده‌ی شما ارثی بود؟

 نه ... البته مادرم آدم استثنایی بود و هست. از آن دسته آدم‌های با استعداد که متأسفانه فرصت آموزش پیدا نکرد. او دریافت عجیب و غریبی داشت. فکر کن مثلاً غروب است و ما توی حیاط نشسته‌ایم. بدون این‌که صدای خاصی بیاید می‌گفت برو در را باز کن پدرت آمد. او می‌توانست صداها را از دور تشخیص دهد. او می‌فهمید دری که باز می‌شود را چه کسی باز می‌کند. او دقیقاً می‌فهمد که اگر صدای افتادن چیزی می‌آید آن چیز چیست و چه کسی آن را به زمین انداخته است. گوش خوبی داشت. آن موقع‌ها نمی‌فهمیدم ولی بعداً که بزرگ شدم و به دوبله آمدم، تازه فهمیدم که او چه آموزش عجیب و غریبی به ما داده است. احساسش بغل جیبش بود و می‌توانست همه چیز را به راحتی بفهمد و هنوز هم همین طور است.

- در گفت‌وگویی از شما که چند سال پیش چاپ شده بود به اصطلاحی برخورد کردم با عنوان «گوینده‌ی مؤلف». سال‌هاست که دوست دارم بدانم تلقی درست از این اصطلاح چیست؟

 بهتر است برایت مثال بزنم. گوینده‌ی مولف کسی است مثل مرحوم عزت الله مقبلی که شخصیت «لویی دوفونس» را دوباره خلق کرده است. لویی دوفونس در سینمای فرانسه یک بازیگر معمولی و پرجنب و جوش بود. مقبلی توانست در ایران شخصیتی خاص برای او خلق کند و همه‌ی آن جنب و جوشی را که لویی دوفونس در بازی‌اش دارد، به گفتارش انتقال دهد. تا جایی که شما احساس می‌کنید دارید فیلم را ایستاده تماشا می‌کنید. چون این حس را مقبلی به شما می‌دهد که انگار همه آدم‌ها در رفت و آمدند، همه بی‌قرارند و این بی‌قراری است که به شما منتقل می‌شود. در نقش «اولیورهاردی» هم مقبلی در نقش یک مولف ظاهر می‌شود. هاردی یک بغض است و شما این بغض همیشگی را احساس می‌کنید. نقش کمدی است اما بغض عمیقی دارد. یا فکر کن که چیچو و فرانکو هم دوباره در دوبله‌ی ما خلق شدند، آن‌ها این‌طور نبودند.

یا فرض کن در کارهای جدی‌تر، در همین سینمای خودمان کمال‌الملک را در نظر بگیر. نقش مظفرالدین شاه با دوبله دوباره خلق می‌شود. یک ولیعهد پیر که چند سالی فرصت شاه شدن پیدا می‌کند و حسرت پادشاهی در صدای او موج می‌زند و ضمناً چون در خانواده‌ی سلطنتی و فارغ از درد بوده، کمی هم حال عارفانه دارد. این همه‌اش توی صدای مظفرالدین شاه است.

اینکه تو وقتی فیلم را می‌بینی دلت مالش می‌رود، دقیقاً به همین دلیل است. البته من منکر بازی خوب آقای نصیریان هم نمی‌شوم.

فیلم‌های جان وین را نگاه کن و صدای استثنایی ایرج دوستدار را. دوستدار یک منش دارد که آن نقش را جذاب می‌کند. چیز بامزه‌ای نمی‌گوید اما نقش یک بامزگی پیدا می‌کند که هرکس فیلم را می‌بیند، شیفته‌اش می‌شود. به این می‌گویند «تألیف»؛ یعنی ورود ویژگی و خاصیت گوینده به آن نقش.

 -خب این یک اتفاقی ذاتی است که خود به خود رخ می‌دهد یا برای ورود این ویژگی باید چیزهای دیگری به دست آورد؟

 مطمئناً خود به خودی صورت نمی‌گیرد. چون در آن صورت هر کسی می‌توانست جای هرکسی صحبت کند. یک اشراف خاصی می‌خواهد، باید گزندگی زبان را بشناسد، مهربانی زبان را بشناسد، بداند که چطور می‌تواند باوقار صحبت کند یا با خشم و ... هزار یک چیز دیگر.

 -در فیلم های ایرانی وقتی می‌خواستید جای کسی صحبت کنید، آیا درباره‌ی‌ آن نقش با کارگردان مشورت می‌کردید یا موضوع شوخی‌تر از این حرف‌ها بود؟

 کارگردان معمولاً حرف آخر را می‌زد. البته این بستگی به کارگردان و حساسیتش نسبت به فیلم و آشنایی‌اش به زبان داشت. مثلاً کسی مثل علی حاتمی به این راحتی‌ها کوتاه نمی‌آمد.

 -بسیار خب، شخص علی حاتمی پیش از دوبله‌ی فیلم‌هایش با شما وارد چه دیالوگی می‌شد؟

 با هم فیلم را می‌دیدیدم و می‌نشستیم و درباره‌ی نقش‌ها با هم صحبت می‌کردیم. وقتی دیالوگ‌ها را پای دستگاه کامل می‌کردیم، اوج تعامل ما بود. باید دیالوگ‌ها را طوری تنظیم می‌کردیم که هم از حس نیفتد و هم چیزی از آن کم نشود.

- آقای نصیریان در کمال‌الملک همان‌طور ترکی – فارسی صحبت کرده بودند؟

 بله ... همان طوری بازی کرده بودند اما حاتمی خواست که با دوبله ذات شیطنت و مطرب مآبی را هم به او اضافه کنیم. حاتمی گوش حساسی داشت و کلمه‌ها را می‌شناخت و برایش مهم بود که چه کلمه‌ای با چه گویشی گفته می‌شود. گاهی برای یک کلمه یک روز وقت می‌گذاشت که بفهمد مثلاً با ضمه باید گفته شود یا با فتحه. بسیار پیش می‌آمد که کار را دوبله می‌کردیم و او شب می‌رفت خانه و با جمله‌ها درگیر می‌شد و فردا می‌آمد و می‌خواست که مثلاً فلان کلمه یا فلان جمله را دوباره بگوییم. در بسیاری موارد فیلم دوباره ساخته می‌شد. مثلاً سوته‌دلان که یکی از بهترین دوبله‌ها را دارد و یکی از بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران است، روی میز دوبله یک‌بار دیگر ساخته شد. در واقع قومیت‌ها و لهجه‌ها در دوبله بود که درآمد. این که مثلاً یک نفر شیرازی حرف بزند یا تهرانی غلیظ یا شمالی، و همین اتفاق است که آن دیالوگ‌ها را بعد از این همه سال در ذهن آدم‌ها ماندگار می‌کند. بخشی از این ماندگاری به متن مربوط می‌شود اما بخش دیگری به این دلیل است که آن دیالوگ‌ها به خوبی ادا شده است. دیالوگ جهانگیر فروهر پای تلفن اصلا یک چیز دیگر بود. چون سر صحنه شرایط خاصی بود که نمی‌شد آن دیالوگ‌ها گفته شود و بعداً سر دوبله بود که ما آن جملات بامزه و استثنایی را گفتیم.

این‌که در دوبله قهرمان و شخصیت را چه‌طور معرفی کنی بحث مهمی است. قیصر را ببین. کیمیایی یک در نشان می‌دهد. یک نفر در می‌زند. یکی می‌پرسد: کیه؟ و او می‌گوید: منم،  قیصر. تو این قیصر را با همین یک کلمه حس می‌کنی. می‌فهمی این صدا خود ذات سینماست. یعنی یک قهرمان است که دارد این حرف را می‌زند. می‌گوید منم قیصر و شما باور می‌کنید و این توی حافظه‌ی بیننده‌ات سال‌ها می‌ماند. یک کارگردان معروف را می‌شناسم که در سال‌های نوجوانی، دیالوگ‌های دایی‌جان ناپلئون را روی نوارکاست ضبط کرده بوده و آن‌ها را از حفظ برای دوستانش می‌گفته. دوبله‌ی آن کار هم درخشان بود.

 -شما در دایی‌جان ناپلئون جای چه کسانی صحبت می‌کردید؟

 جای خیلی‌ها. نصرت کریمی را گفته‌ام، هندی را گفته‌ام ... بالای ده، بیست تا نقش فرعی را گفته‌ام. تقریباً اکثر آدم‌ها را من و منوچهر اسماعیلی گفته‌ایم. اغلب آدم‌هایی که نصرت کریمی را می‌شناختند، باور نمی‌کردند که این صدای کریمی نیست و منم.

 -از چه چیز یا چه کسی بیشترین چیزها را یاد گرفتید؟

 فیلم‌های فرنگی بزرگ‌ترین دانشگاه جهان است. چه‌طور می‌شود مثلاً جک نیکلسون را بد گفت؟ یا فرضا در آن مجموعه‌ی ارتش سری، جای آن آدم‌ها، مگر می‌شود بد صحبت کرد؟ آن‌ها خودشان همه‌ی کار را کرده‌اند و فقط کافی است که شما آن‌ها را ببینید. آکتورهای بزرگ، بازی‌شان تایم دارد. می‌دانند کجا باید به سمت دوربین بروند. در چه لحظه‌ای توی کلوزآپ هستند، در چه صحنه‌ای در لانگ شات هستند و ... همه را می‌دانند. جیمز استوارت می‌داند که چه‌کار می‌کند. کاری گرانت و گری کوپر می‌دانند که بهترین جای وجودشان کجاست.

 -آیا درباره‌ی صدا هم این مسئله قابل انطباق است؟ یعنی دوبلور می‌داند که بهترین نقطه‌ی صدایش کجاست؟

 شاید ... شاید ... یکی از مسائل مهم این است که بیشتر فیلم‌هایی که دوبله شده آمریکایی است. آن‌ها صداهایشان بم است. درست مثل زندگی‌هایشان که پر است از اتوبان و کادیلاک. خیلی از دوبلورها فکر می‌کنند بهترین نقطه‌ی صدایشان در این انطباق، جایی‌ست که صدایشان بم‌تر و کلفت‌تر است. اما در آسیا این گونه نیست. صدا، صدای انسانی است و نیازی نیست وقتی داری در این نقطه‌ی دنیا دوبله می‌کنی بروی دنبال بم‌ترین نقطه‌ی صدایت. اگر نقشی که می‌گویی دلپذیر و باورکردنی بشود، کافی‌ست.

- بازیگران ایرانی که به جای آن‌ها صحبت می‌کردید، هیچ وقت از نوع گویش شما گله‌مند نبودند؟ فراموش نکنیم که این یک ویژگی ایرانی است که همیشه کار خودمان را بهترین می‌دانیم.

 چرا، اکثر این گله‌مندی بین بازیگران و دوبلورها بوده. مثلاً یادم است که آقای انتظامی همیشه دلخور بود که چرا در کمال‌الملک منوچهر اسماعیلی به جای او حرف می‌زند. حاتمی معتقد بود که نوع دیالوگ نقش انتظامی برای یک پادشاه مناسب نیست و این نقش را بالا نمی‌آورد، فرو می‌برد. اما خود آقای انتظامی این نکته را نمی‌پذیرفت. ناصرالدین شاه باید صدایی می‌داشت که شکوه آن تالار آئینه و آن زندگی سلطنتی و هفتصدتا زن را در خود می‌داشت. صدای این آدم می‌باید رنگ‌آمیزی می‌داشت و این در صدای اسماعیلی بیشتر بود تا در صدای انتظامی.هادی اسلامی هم فکر می کرد صدای خوبی دارد. او بازیگر خوبی بود اما صدایش به برجستگی بازی‌اش نبود. دوبله به خیلی از کارها کمک می‌کند تا بهتر دیده شود. همین سریال حضرت یوسف اگر دوبله می‌شد، درشت می‌شد، می‌آمد توی کلوزآپ. الان دیده نمی‌شود. خیلی از بازیگرها ممکن است جسارت گفتن خیلی چیزها را نداشته باشند. او باید طوری بگوید «دوستت دارم» که بیننده باور کند. در خیلی از موارد، بازیگر نمی‌تواند این کار را بکند، اما دوبلور می‌تواند. توی آن جمعیت و شلوغی و سیاهی لشگر تو یک آدم «پایین آمده» می‌شوی که نمی‌توانی دیالوگ‌هایت را به خوبی بگویی و دوبله این فرصت دوباره را به بازیگر می‌دهد که حالا با صدای کس دیگری که آن استرس‌ها را ندارد، نقشش را باورپذیرتر کند. آنقدر رفو می‌کنی که نقش باورپذیر می‌شود. متأسفانه کمی با دوبله عناد کردند. فکر کردند پول دور ریختن است و تیشه به ریشه‌ی صنعتی زدند که در ایران به خوبی رشد کرده بود.

 -چه کسی این کار را کرد؟

 خیلی از مطبوعات، فارابی، خود سینما و ...

- آیا بین بازیگران ایرانی کسانی هستند که وقتی شما صدایشان را می‌شنوید، به این نتیجه برسید که چقدر بهتر بود اگر دوبله می‌شدند؟

 بله ... خیلی‌ها ... شاید اسم بردن درست نباشد اما مثلاً همشه فکر می‌کنم آقای مهران رجبی که الان توی همه‌ی فیلم‌ها و سریال‌ها هست، اگر دوبله می‌شد، می‌توانست نقش‌های متفاوت‌تری داشته باشد و همه‌جا دیگر به یک شکل نبود. حتی درباره‌ی نقش‌های فرعی این مسئله خیلی مهم است. نقش گرجی در گوزن‌ها با دوبله آقای توکلی استثنایی است. کل فیلم را سر پا نگه می‌دارد. حساب کنی دو دقیقه هم توی فیلم نیست ولی الان تا بگویم گرجی در گوزن‌ها تو همه‌ی آن نقش و همه‌ی آن دیالوگ را به خاطر می‌آوری. پاسبآن‌های هزار دستان را به خاطر بیاور ... فراموش شدنی‌ست؟

- من یک نکته را نمی‌فهمم ... اگر دوبله به قول شما این‌قدر خوب است و به فیلم کمک می‌کند، چرا در هالیوود فیلم‌ها دوبله نمی‌شود. آن‌جا که مهد سینماست ...

 آن‌جا خیلی فرق می‌کند. آن‌جا زبان نمایش اول دنیا را دارند و از طرف دیگر هنرپیشه‌هایشان خیلی با ما فرق می‌کنند. آن‌ها هم البته این کار را می‌کنند ولی درحد رفع زخم‌های فیلم است. زبان انگلیسی شکل خاصی دارد. آن‌ها زبان معیار دارند. مهم‌ترین بازیگران هالیوود انگلیسی هستند و یا انگلیسی را با زبان معیار هالیوود صحبت می‌کنند. ما زبان مان مشکل دارد. سینمایمان هم زبان معیار ندارد برای همین هرکس هر چیزی و هر طوری که دلش می‌خواهد صحبت می‌کند. این نابهنجاری باید توی دوبله تصحیح شود. آن‌ها می‌دانند که تفاوت ادای دیالوگ‌های آرتور میلر با بیلی وایلدر چیست. ما یک درام نمی‌توانیم بسازیم. صنعت سریال‌سازی ما را با آن‌ها مقایسه کن. همه دارند توی پله‌ها با هم صحبت می‌کنند. این به آن می‌رسد، می‌گوید چطوری؟ می‌گوید: خوبم. عمو چطوره؟ زنگ زد؟ ... همه‌اش از همین دیالوگ‌ها. یا دارند چشم روشنی می‌خرند یا خواستگاری می‌روند. همه‌اش داریم وقت همدیگر را تلف می‌کنیم.

- در طی گفت‌وگویمان چند بار مجبور شدید که از عبارت «خدابیامرز» یا «مرحوم» استفاده کنید. برای منوچهر نوذری، عزت الله مقلبی، ژاله کاظمی و ... تعداد این خدابیامرزها دارد روز به روز زیادتر می‌شود. آیا بچه‌های این نسل می‌توانند جای آن‌ها را بگیرند؟

 فکر نمی‌کنم چون اصلا آن آدم‌ها دیگر نیستند. در هیچ حوزه‌ای نیستند. آیا نثری را به صلابت و صراحت نثر گلستان پیدا می‌کنی؟ هرکس دوروبر او بود نور گرفت. هر کس دوروبرش بود به آدم مهم‌تر و بهتری تبدیل شد. حالا برو روزنامه‌ها را بخوان. اصلاً نثرشان را نمی‌فهمی.

- ماجرای صحبت کردن به جای امام در فیلم فرزند صبح به کجا رسید؟ آیا تجربه‌ی خوبی بود؟

 من صحبت نکردم.

- جدی؟ ولی من توی خبرها خواندم که شما این کار را کردید.

 نه ... خبر درستی نبود. من نمی‌توانستم این کار را بکنم. نمی‌شود صدای آشنایی مثل صدای امام که خیلی واضح و نزدیک است را دوبله کرد. حتی به نظرم نمی‌شود آن را بازی کرد.

- صدای شما را جای بسیاری از شخصیت‌ها شنیده‌ام و باور می‌کنم. از هارولدلوید تا جک نیکلسون. ولی هیچ وقت نمی‌توانم تصور کنم که صدای یوگی خرسه، صدای شماست.

 من کارتون‌های زیادی کارکرده‌ام که معمولاً کسی از آن‌ها یاد نمی‌کند. از جمله همین یوگی و یا از آن مهم‌تر باگزبانی . باگزبانی تنها خرگوشی است که اسکار گرفته. راستش یوگی را خود من نمی‌پسندیدم اما خیلی‌ها آن را دوست دارند. به هر حال شخصیت مهربانی است که آدم دوستش دارد.

- در خانواده‌ی شما چند نفر به کار هنر روی آوردند؟

 دو نفر، من و ایرج.

- ایرج خان کوچک‌ترین بود؟

 بله، آخرین بچه بود. بقیه رفتند دنبال کارهای دیگر. ایرج وقتی کوچک بود پدرم فوت کرد و او این فرصت را داشت که بیشتر با مادرم مأنوس شود، و خیلی از ویژگی‌های او را به ارث برد و یاد گرفت.

 -اما جالب است که برعکس شما صدای خیلی خوبی ندارد.

 صدایش بد نیست اما ایرج به صدایش اعتماد ندارد. یک جاهای از صدایش شبیه صدای من می‌شود اما چون او فک و شکل بینی‌اش با من متفاوت است، این روی صدایش تأثیر می‌گذارد.

- شما هیچ وقت صدای سقوط خودتان را شنیده‌اید؟

 بارها ... هر روز ... اما چه کسی ممکن است بپذیرد که سقوطش نزدیک است؟ البته من آدم مهمی نیستم، کار مهمی نکرده‌ام که بعدش بخواهم تصور کنم که حالا سقوط کرده‌ام. من جاه‌طلب نبوده‌ام و نیستم. هیچ‌وقت شخصیتم مانع کارکردنم نبوده است. بالای نردبان بلندی نرفته‌ام که سقوط کردن از آن برایم دردناک باشد.

- آقای طهماسب! در این لحظه که ما داریم با هم گفت‌وگو می‌کنیم، چه چیزی شما را به ادامه‌ی زندگی امیدوار می‌کند؟

 خود زندگی. این یک چیز انتخابی نیست. یک مقدار جسمانیت است و بقیه‌اش روح.

اگر آدم بتواند این دوتا را با هم هماهنگ کند، زندگی چیز مخوفی به نظر نخواهد رسید. این که خوب بودن را بفهمیم، حتی اگر خوب نباشیم. روزنه‌ی امیدی برای ادامه‌ی زندگی است. زندگی را روان می‌کند. امروز صبح چیزی از رادیو شنیدم که برایم جالب بود. گوینده می‌گفت وقتی آدم نیازمندی به شما مراجعه کرد، حتماً به او کمک کنید. چون او می‌رود اما آنچه به جا می‌ماند یک آدم سخاوتمند در وجود شماست. حرف مبارکی به نظرم آمد.

                                                                  هفته‌نامه‌ی سینما(دوره‌ی جدید، شماره‌ی سوم) 

                                                                                 گفت‌و‌گو از منصور ضابطیان

    


 
 


تعداد بازدید از این مطلب: 17694
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

سه شنبه 14 بهمن 1393 ساعت : 9:10 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
درباره ما
تقدیم به عزیز سفرکرده ام (فاطمه) .گرچه ناگهان مراتنها گذاشتی ولی به دیداردوباره ات امیدوارم،درلحظه موعودی که ناگهان میآید. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- د رقرونی هم دور وهم نه چندان دور( ایران )باوجود نشیب و فراز های تاریخی بسیارش در بازه های زمانی مکرر،همواره ابرقدرتی احیا شونده و دارای پتانسیل و استعدادبالا برای سیادت برجهان بود .کشورما نه تنها از نقطه نظرقابلیتهای علمی و فرهنگی ،هنری ،ادبی و قدرت نظامی یکی از چندتمدن انگشت شماری بود که حرف اول را دردنیاهای شناخته شده ی آن زمانها میزد، بلکه در دوره هائی طلائی و باشکوه ،قطب معنوی و پرجلال و جبروت جهان اسلام نیز بشمار میرفت . در عصر جدید که قدرت رسانه بمراتب کارآمد تر از قدرت نظامیست باید قابلیتهای بالقوه و اثبات شده ایرانی مسلمان را برای ایجاد رسانه تعالی بخش،درست و کارآمدبه همه یادآوری نمودتا اراده ای عظیم درهنرمندان ما پدید آید درجهت ایجاد (سینمای متعالی)و پدیدآوردن رقیبی متفاوت و معناگرا برای سینمای پوچ ،فاسد و مضمحل غرب و شرق نسیان زده و بالاخص " غول هالیوود"که برکل جهان سیطره یافته است.شاید بپرسید چرا سینما؟...جواب این است : سینما تاثیر بخش ترین رسانه در عالم است و باآن میتوان وجود معنوی انسانها را تعالی دادویا تخریب کرد...و متاسفانه تخریب کاریست که در حال حاضر این رسانه با عمده محصولات خودبه آن همت گماشته است و تک و توک محصولات تعالی بخش آن همیشه در سایه قراردارندو بخوبی دیده نمیشوند چون جذابیت عام ندارندو قادر به رقابت با موج خشونت و برهنه نمایی موجودنیستند. دادن جذابیت و عناصر لذت بخش نوین و امتحان نشده بدون عوامل گناه آلود به محصولات تصویری بگونه ای که بتواند بالذات ناشی از محصولات سخیف و ضد اخلاقی رقابت نماید کاریست بس پیچیده که نیازمند فعالیت خالصانه مغزهای متفکر ومبتکراست و من فکر میکنم این مهم فقط از عهده هنرمندان و متفکران ایرانی برخواهد آمد و شاید روزی که من نباشم محقق گردد...شاید
منو اصلی
موضوعات
لینک دوستان
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 193
:: کل نظرات : 70

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 25

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 10
:: باردید دیروز : 62
:: بازدید هفته : 3400
:: بازدید ماه : 24961
:: بازدید سال : 150726
:: بازدید کلی : 654080
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان CINTELROM و آدرس cintelrom.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.